محبوب‌ابدی
محبوب‌ابدی

محبوب‌ابدی

حاجی فیروز

پسر کوچک به پدرش گفت :    

پدر! دیروز در خیابان حاجی فیروز را دیدم.  

بیچاره! چه اداهایی ازخودش درمی‌آورد تا مردم به او پول بدهند.  

ولی پدر! من ازاوخیلی خوشم آمد. 

 نه به خاطر اینکه ادا درمی‌آورد و می‌رقصید.  

به خاطر اینکه چشم‌هایش خیلی شبیه تو بود..  

از فردا مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می‌دیدند..

 

نویسنده: فرحناز یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد